چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا

ساخت وبلاگ
چه اتفاقاتی قراره این هفته, بیفته؟ اول اینکه این هفته هفته ی آخر کلاسا هست و دیگه کلاسا تموم میشه. دوم اینکه اون یکی ارائه م رو این هفته میدم و دیگه فقط سابمیتش می مونه، که حدود 10 روز براش فرصت دارم. سوم ایتکه استادم گفته این هفته میتینگ رو نمیاد، و قراره من جاش lead  کنم میتینگ رو. خودم حس خا چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 1 ارديبهشت 1401 ساعت: 16:16

دلم گرفته افطار خواب موندم. یک ساعت بعد اذان پاشدم. بعد اینقدر با استرس پاشدم چیزی بخورم که خیلی بد بود. همیشه ازین نگرانم که تنهایی, یهو بیهوش بشم کسی نباشه جمعم کنه.  قرار بود املت یا کتلت بپزم. اما دیگه اینطوری نون پنیر گردو چایی شیرین خوردم. سرپایی. چون اینقدر استرس داشتم حتی نمی تونستم بشی چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 146 تاريخ : پنجشنبه 1 ارديبهشت 1401 ساعت: 16:16

میتینگ ه رو انجام دادم.

واقعا متنفرم از اینکه بگم کسی بهم ح س و د ی میکنه. چون واقعا در جایگاهی نیستم که همچین حرفی بزنم.

اما این دانشجو پی اچ دی، که قبلا خیلی دوستش داشتم، دقیقا از همون روز اخلاقش به کلی برگشته و یه آدم دیگه شده.

باز اگه دختر بود، قابل درک تر بود. اینکه پسره و همچین رفتار, چیپی داره عجیب,ه.

میدونم همچین چیزایی تو همه ی محیط ها هست. من زیاد پروانه ای و صورتی میبینم همه چیزو.

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 1 ارديبهشت 1401 ساعت: 16:16